گنج نهان
بر در میکده با آه و فغان آمده ام
از دغلبازی صوفی به امان آمدهام
شیخ را گو که در مدرسه بربند که من
زین همه قال و مقال تو، به جان آمده ام
سر خم باز کن ای پیر که در درگه تو
با شعف، رقص کنان دست فشان آمده ام
گرهی باز نگردد، مگر از غمزه یار
بر درش با تن شوریده، روان آمده ام
همه جا خانه یار است که یارم همه جاست
پس ز بتخانه سوی کعبه چسان آمده ام؟
راز بگشا و گره باز و معما حل کن
که از این بادیه، بی تاب و توان آمده ام
تا که از هیچ کنم کوچ به سوی همه چیز
بوالهوس در طمع گنج نهان، آمده ام